دوشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۹

 نظریه ساختمند شدن آنتونی گیدنز

در نظریه ساختمند شدن گیدنز اساساً تمایزی بین ساختار و کنشگر وجود ندارد.در یک طرف ساختارها  و نظام های اجتماعی اهمیت دارند و در طرف دیگر کنشگران و عملکرد آنها.علی رغم بسیاری از نظریه پردازان که ساختار را مقیدکننده اعمال انسان می دانند،این نظریه پرداز بریتانیایی معتقد است که جامعه از یک سو در بطن کنش انسانی وجود دارد و از سوی دیگر کنش را بازتولید می کند.او چنین کنشی را "کردار اجتماعی" می نامد.
به نظر گیدنز ساختار به مثابه قوانین یا خواصی است که ما توسط یک معرفت ضمنی آنها را دنبال می کنیم و سپس این ساختار اعمال ما را ساماندهی می کند.وی از سوی دیگر کنشگر را دارای یک آگاهی عملی نیز می داند و معتقد است که کنشگر،شرایط اجتماعی خود را بازاندیشی می کند.
نهاد
نهاد در جامعه شناسی گیدنز مفهومی است که از قواعد ضمنی در راستای زمان و مکان نشأت می گیرد.زمان و مکان مفاهیم مهمی هستند که بر حضور کنشگران دیگری در همان زمان و مکانی که کنشگر حضور دارد دلالت می کنند.در واقع نهاد یک "کردار اجتماعی" است که با تکرار در زمان و مکان،تثبیت شده است.نهادها بر پایه خصوصیات و ویژگیهای کنش انسانی بنا می شوند :
ارتباطی بودن کنش،نظم های نمادین را تولید می کند. تحولی بودن کنش،به آن معنی است که کنش دنیای خارج را تغییر می دهد و قدرت و در نتیجه نهادهای سیاسی و اقتصادی را تولید می کند که اولی با سلطه برمردم و دومی با سلطه بر منابع حاصل می شود.هنجاری بودن کنش نیز نهادهای قانونی را پدید می آورد.
نظام اجتماعی
گیدنز برای تبیین مفهوم نظام اجتماعی از دو مفهوم "یکپارچگی اجتماعی"  یعنی وضعیت چهره به چهره کنشگران و "یکپارچگی نظام" یعنی دو سویگی گروهها در خلال زمان و مکان استفاده می کند.در واقع وقتی عملکردهای ما در راستای زمان و مکان بازتولید شوند نظام اجتماعی پدید می آید.نظام اجتماعی گیدنز بر خلاف پارسونز ساختار ندارد اما خواص ساختاری را منعکس می کند و عملکرد کنشگران بر مبنای بر این خواص شکل می گیرد.
جامعه شناسی تاریخی
گیدنز سه نوع جامعه را از هم متمایز می کند : اول جوامع عشایری که مبتنی بر کنش متقابل چهره به چره اند و یکپارچگی اجتماعی و یکپارچگی نظام  درآنها بر هم منطبق اند،دوم جوامع دارای تقسیم طبقاتی  که در آنها یکپارچگی اجتماعی و یکپارچگی نظام در سطح پایینی جدا از هم هستند و سوم جوامع طبقاتی که یکپارچگی اجتماعی و یکپارچگی نظام  در سطحی بالا و کاملاً جدا از هم هستند.
واضح است که این تقسیم  بندی گیدنز یک مدل تکاملی را هرچند به طور ضعیف به ذهن متبادر می کند،آنچه که او منکر آن می شود.
همانطور که پیشتر نیز دیدیم او شاید ناحواسته با تاکید بیشتر بر واژه هایی مانند خواص ساختاری،قواعد ومنابع و نیز دیالکتیک شرایط در زمان و مکان و تاکید کمتر بر کنش انسانی  تمایل خود را به جنبه کلان قضیه آشکار می کند.

منابع :
 نظریه اجتماعی مدرن از پارسونز تا هابرماس /یان کرایب
نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر/جورج ریتزر

هیچ نظری موجود نیست: